كودكي دختر نازم هليا

برای مسافرت عید به همراه بابا رضا و مامانی و عمو به شمال رفتیم و تو دقیقا 10 فروردین که 18 ماهگیت پر میشد به راه افتادی اولین قدمی که برداشتی اشک تو چشمام جمع شد ولی خذاروشکر به راه افتادی همه خیلی ذوق کردن از راه رفتنت راستی مامانی کمک کرد که راه افتادی .رفت عقب و دست زد تو مشتاق شدی راه بری ولی هنوز بلد نبودی خودت از روی زمین بلند بشی فردای اون روز این کارم یاد گرفتی عشقم ...

دختر گلم هر روز بزرگ و بزرگتر میشی وروردت به 1 سال و نیمگی مبارک(اینم بگم که هنوز راه نمیری و واقعا نگرانم برایت واکر خریدیم تا تمرین بشه و ترست از راه رفتن بریزه) ...

توی اسفند ماه تولد ترلان جان بود که یه تولد hello kitty خیلی قشنگ بود وقتی رسیدیم منزلشون تو سریع خوابیدی و من یه ناهار خوشمزه خوردم که خیلی بهم چسبید   ...